با توکل عمر خود پر بار کن.........
ان الله یحب المتوکلین
ان الله یحب المتوکلین
تنها مرکب راهوار!
امام حسن عسکری(علیهالسلام) می فرمایند: « اِنَّ الوُصُولَ اِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتطاءِ اللَّیلِ … » ؛ یعنی رسیدن به لقای خداوند سفری است که تنها مرکوب راهوار آن شب زندهداری است؛ گرچه این حصر اضافی است نه حقیقی، لیکن نکاتی که از این حدیث شریف که از غرر روایات اهل بیت وحی است، استفاده میشود، عبارت است از: یک) وصول به لقای حق ممکن است، نه ممتنع. دو) وصول به لقای خدا با حرکت و سلوک است، نه با سکون و تحجّر. سه )راه وصول طولانی است و مرکب راهوار میطلبد. چهار) چون خدا همه جاست و با همه چیز است، وصول به لقای او هجرت از همه جا و ترک همه چیز است. پنج) نماز شب نیرومندتر از نماز روز بوده و جهش آن در این سیر دراز میسور است. شش) «سرّ صلات» همانا وصول به معبود است؛ چنانکه بعضی از بزرگان فرمودهاند که «صلات مشعر به وصل است».
[ مقدمه آیت الله جوادی آملی در کتاب سرّالصلوة امام خمینی ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ،چاپ شانزدهم ، 1392 ، ص 12 ]
چرا همه از مرگ می ترسند
«مرگ» واژه ایست که کمتر کسی با شنیدن آن لحظه ای توقف نمی کند و به آن نمی اندیشد! راستی شما چطور درباره مرگ می اندیشید؟ آیا منتظر آن هستید؟ شاید از آن می ترسید! آیا تاکنون درباره «مرگ آگاهی» چیزی شنیده اید؟ این نوشتار می کوشد به موضوع مهمی چون مرگ به عنوان یک امر اجتناب ناپذیر پرداخته و زوایای گوناگون آن را از منظری نو مورد بررسی قرار دهد.
هراس از مرگ
مردمااین روزگار سخت از مرگ می ترسند و شنیدن سخنانی درباره آن برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.
اما چرا هراس از مرگ وجود دارد و آدمی می ترسد با این امر اجتناب ناپذیر مواجه شود؟ واقعیت آن است که عواطف انسانها از محبت و نفرت گرفته تا ترس و خشم همگی بر اساس دیدگاه و تفکر آنها نسبت به موضوعات گوناگون ایجاد می شوند.
به عبارت واضح تر احساساتی چون ترس ناشی از اندیشه آدمی درباره آن امر است و انسانها معمولا از چیزهایی که برایشان ناشناخته است می ترسند! ترس کودکان از تاریکی شب و یا وحشت از دیو و غول همگی به دلیل ناشناخته بودن آنهاست.
مردمان از مرگ می ترسند زیرا این پدیده را نمی شناسند و مرگ هراسی بیماری شایع روزگار ماست! چون ما مرگ را نمی شناسیم. پس از آن غول بی شاخ و دمی می سازیم که ما را به ورطه فنا و نابودی خواهد کشاند و ما نمی خواهیم فنا و نابود شویم. پس از آن می هراسیم!
اما اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد. به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم: دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند
مرگ نزدیک است…
اما حقیقت آن است که با همه هراس از مرگ، او به ما نزدیک است و نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. این بیان نورانی از امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) است. اگر کمی بیندیشیم درمی یابیم که زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛
عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم. حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند:
خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوة الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.پس باید دیدگاهمان را درباره آن تغییر دهیم تا پذیرای آن باشیم و همواره برای آن آماده! تعجب نکنید!
پیشوایان ما از این هم فراتر رفته اند! آنها فقط آماده برای مرگ نبودند بلکه منتظر آن هم بودند! نه اشتباه نکنید آنها از همه مردمان هم بهتر زندگی می کردند و به واسطه مرگ آگاهی که داشتند دیدگاهشان درباره مرگ با ما بسیار متفاوت بود!
وقتی که در جه معنوی تو بالا می رود وسوسه های شیطان هم بیشتر می شود
1. إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ﴿الأعراف: ٢٠١﴾
مسلماً کسانی که [نسبت به گناهان، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی] تقوا ورزیده اند، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [خدا و قیامت را] یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند [و از دام وسوسه هایش نجات یابند.]
الخصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 131. «ثَلَاثٌ مِنْ أَشَدِّ مَا عَمِلَ الْعِبَادُ إِنْصَافُ الْمُؤْمِنِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مُوَاسَاةُ الْمَرْءِ أَخَاهُ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ هُوَ أَنْ یَذْکُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِکْرُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.» امام باقر (علیهالسلام) فرمود: از دشوارترین کارها که بندگان خدا انجام میدهند سه کار است مرد مؤمن نسبت بمردم در باره خود انصاف دادن و با برادرش همدردى کردن و در هر حال بیاد خداوند بودن و آن چنین است که بهنگام تصمیم بگناه خداى عز و جل را بیاد آورد و یاد خدا میان او و گناه حائل گردد و این است مقصود از آیه شریفه که فرمود: پرهیزکاران چون با مأمورین شیطان برخورد کنند متذکر میشوند و همان دم چشم حقیقت بینشان باز میگردد.
الکافی، ثقة الإسلام کلینى، ج 2، ص 145. «أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثٌ قُلْتُ بَلَى قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاتُکَ أَخَاکَ وَ ذِکْرُ اللَّهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ إِنْ کَانَ هَذَا مِنْ ذَاکَ وَ لَکِنْ ذِکْرُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَةٍ أَوْ عَلَى مَعْصِیَةٍ.» حسن بزاز گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: نمیخواهى سه چیزى را که از سختترین واجبات خداست بر خلقش به تو خبر دهم؟ گفتم: چرا، فرمود: انصاف دادن مردم از خود و مساوات با برادرت و یاد کردن خدا در هر جا. بدان که من نمیگویم یاد خدا سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لااله الا اللَّه و اللَّه اکبر است اگر چه این هم از آن است، بلکه یاد خدا در موقع برخورد با حلال و حرام او است.
#تأملی در انواع جمله در زبان عربی!!!!!!!!!!!!!!!
بعضی از نحویان، کلام و جمله را با هم متفاوت می دانند،مانند ابن جنی و رضی با اندک اختلافی که با یکدیگر دارند،ابن جنی (ت392ه)، کلام را در حکم جنس برای جمله می دانند مانند واژه انسان که اسم جنس برای ابناء بشر است و هر مصدری جنس برای افراد خود می باشد مانند قیام که اگر یک بار فعل قیام واقع شود یا دو بار صد بار می توان به همه آنها اطلاق قیام نمود:اذا قام قومة واحدة فقد کان منه قیام و اذا قام قومتین فقد کان منه قیام و اذا قام مئة قومه فقد کان منه قیام فالکلام اذا انما هو جنس للجمل التوأم مفردها و مثناها و مجموعها.3
و رضی (ت686ه)،در فرق میان جمله و کلام گفته است : جمله آن است که متضمّن اسناد اصلی است، خواه مقصود باشد و خواه واسطه ای برای تکمیل جمله ی دیگر باشد، مانند جمله خبریه و کلام، آن است که متضمّن اسناد اصلی است و مقصود است پس هر کلامی نزد رضی جمله است و هر جمله ای الزاماً کلام نیست .4
ابن هشام بر این باور است که کلام با جمله متفاوت است.وی می گوید شرط کلام افایده فایده است در حالی که جمله چنین شرطی ندارد از این رو می گویند جملة
الشرط و جملة الجواب جمله صله و ما می دانیم که این گونه جمله ها معنای کامل مفیدی ندارد.1
ابن مالک به روشنی تفاوت جمله و کلام را تبیین کرده است، و اگر چه جای بحث جمله و اقسام آن در الفیه ی ابن مالک خالی است، لیکن در آغاز الفیه به تعریف کلام پرداخته است، وی در تعریف کلام گفته است:الکلام ما تضمن من الکَلِم اسنادا مفیدا مقصود لذاته.2از نظر ابن مالک قید لذاته تنها وجه تمایز کلام از جمله است،صله ،خبریه، حالیه، نعتیه، اینها مقصود لذاته نیست، پس به ان ها جمله اطلاق می شود ولی کلام نیست مثل جمله قَام ابوه در عبارت:جاءالذی قَامَ ابوه، زیرا اسناد در آن مقصود لذاته نیست، بلکه برای تعیین موصول و توضیح آن به کار رفته است.
سیوطی نیز جمله و کلام را دو چیز می داند .وی در تعریف جمله گفته است:القول المرکب، سپس اضافه می کند که استادش ،کافیجی، نیز در آغاز بر همین باور بوده و سپس ترادف میان جمله و کلام را برگزید.
دلیل کافیجی این است که ما می دانیم هر مرکبی را بالضروره جمله نمی نامند و اگر به شرط و جواب و صله نیز جمله می گویند به اعتبار ما کان است که دارای استقلاق و مقصود بذاته بوده است، پس این از باب آتوالیتامی اموالهم است که اطلاق یتیم بر فرد بالغ به اعتبار ماکان مجازاً درست است.3
تفتازانی می گوید:اگر چه بعضی، جمله و کلام را مترادف قرار داده اندولی مشهور آن است که جمله اعم از کلام است زیرا کلام، چیزی است که متضمّن اسناد اصلی باشد ومقصود لذاته و جمله، متضمّن اسناد اصلی است خواه مقصود لذاته باشد و خواه نباشد، بنابراین مصدر و صفات مسنده به فاعل ،چون اسنادشان اصلی نیست نه کلامند و نه جمله.و جمله خبریه، وصفیه و صله و مانند این ها چون مقصود لغیره است، جمله اند و کلام نیستند
و بعضی دیگر مانند زمخشری وابن یعیش، کلام و جمله را یک چیز می دانند.زمخشری (ت538 ه )می گوید :کلام ،مرکب از دو اسم مانند زید اخو ک و یا فعل و اسم است مانند ضرب زید و ان را جمله نیز می نامند.1و ابن یعیش می گوید:بدان کلام در نزد نحویان عبارت است از هرلفظ مستقلی که مفید معنا باشد و آن را جمله نیز می نامند2
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1.شرح جامی،عبدالرحمن جامی، المکتبة العلمیة الاسلامیة ،طهران،1376،ق ص3
_______
1.اسم جنس جمعی، آن است که فرقش با مفردش به تای مدور و یا یای مشدد است مانند بقر و بقرة و عرب و عربی
2.لسان العرب، ابن منظور، ماده کلم
3.الخصائص 25/1
4.الکتاب 12/1
__________
1.شرح شذور الذهب، ابن هشام ،تحقیق محی الدین ،صص29-27
2.همع الهوامع 29/1
3.اوضح المسالک ،ابن هشام ،ص3
4.لسان العرب مادّه جمل
_________
1.شرح الکافیه،2/39و المغنّی ص499
2.الخصائص،32/1
3.الخصائص،27/1
4.شرح الکافیة فی النحو،8/1
___________
1.مغنّی ،ص490
2.السهیل،ص3
3.همع الهوامع
__________
1.المفصل فی علم العربیة
2.شرح المفصل، 18/1