و خدا هست همین نزدیکی
22 اردیبهشت 1401 توسط مژگان مسعودي مقدم
خــدا هـسـت سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است خدا هست،پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست،کودکی رفت کنار تخته،گوشه تیرک این تخته نوشت:در دل کوچک من،درد زیاد است ولی یاد خدا هستمادری گفت دلم میلرزد،کودکانم چه بپوشند،چه بگویم که بدانندنداری درد است،پدر ا… بیشتر »