آرامش خدایی

  • خانه 

تعلقات دنیوی

16 مهر 1396 توسط مژگان مسعودي مقدم

سخنان امام علی (علیه السلام) درباره تعلقات دنیوی
امام علی (علیه السلام) افراد انسان را به رهروان یک قافله تشبیه مى‏کند که از گذرگاههاى سخت مى‏ گذرند و آنها که در تجمل‏ پرستى فرو مى‏روند و بارهاى سنگین را بدون دلیل بر دوش مى ‏گیرند در زیر آنها زانو خواهند زد و در بیابان زندگى تنها خواهند ماند و به سر منزل سعادت نخواهند رسید.
امام علی(علیه السلام) در خطبه 21 نهج البلاغه می فرمایند: «فَاِنَّکُمْ لَوْ عایَنْتُمْ ما قَدْ عایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ، وَلکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ ما قَدْ عایَنُوا، وَ قَریبٌ ما یُطْرَحُ الْحِجابُ. وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ اُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدیتُمْ اِنِ اهْتَدَیْتُمْ. بِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ،وَ زُجِرْتُمْ بِما فیهِ مُزْدَجَرٌ، وَ ما یُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ اِلاَّ الْبَشَــرُ»
ترجمه این عبارت این است: «اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند مشاهده مى کردید به شیون مى نشستید و اندیشناک مى شدید و مستمع حق گشته به اطاعت برمى خاستید، ولى آنچه آنان دیدند از دید شما پوشیده است و به زودى پرده ها برداشته مى شود.(اى مردم) بینایتان کردند اگر بنگرید، و شنوایتان نمودند اگر بشنوید، و هدایتتان کردند اگر هدایت پذیرید، به درستى مى گویم: عبرتها براى شما آشکار است و به چیزى که عامل بازدارنده است نهى شدید، و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسانِ (واجد شرایط) تبلیغ حق نمى کند.»به نحو سالبه کلیه هیچ لذتی برای مؤمن به اندازه لذت مرگ نیست، اگر به ما گفتند دنیا مسافرخانه است یعنی همین آن وقت آدم راحت زندگی می‌کند.

سبکبار شوید تا به قافله برسید
سید رضى مى ‏گوید: این سخن امام(علیه السلام) پس از سخن خدا و پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) با هر سخنى سنجیده شود بر آن برترى‏ خواهد داشت و از آن پیشى خواهد گرفت و اما جمله‏ «تخففوا تلحقوا: سبکبار شوید تا به قافله برسید» کلامى کوتاه تر و پر معنى ‏تر از آن شنیده نشده، چه کلمه ژرف وعمیقى!؟ چه جمله پر معنى و حکمت‏ آمیزى است که تشنگى دانش را بر طرف مى‏کند؟
«تخففوا تلحقوا…» این دو جمله کوتاه که در حقیقت از دو کلمه تشکیل ‏شده همان طور که مرحوم سید رضى اشاره مى‏کند بیش از آنچه تصور شود عمیق ‏و جالب و پر معنى است. در این جمله امام(ع) افراد انسان را به رهروان یک قافله تشبیه مى‏کند که از گذرگاه هاى پر پیچ و خم و گردنه‏هاى سخت و صعب العبور مى‏گذرند، آنها که بارشان سنگین باشد در این پیچ و خم ها وا مى‏مانند و در میان بیابان تنها و مواجه با انواع خطرها خواهند بود، همین طور آنها که در زندگى در تجمل‏پرستى فرو مى‏روند و بارهاى سنگین و مختلفى را بدون دلیل بر دوش مى‏گیرند، بالاخره در زیر آنها زانو خواهند زد و در بیابان زندگى یکه و تنها فرو خواهند ماند و هرگز به سر منزل سعادت نخواهند رسید: آرى سبکبار شوید تا به قافله برسید!

اخلاق، تعلقات دنیوی را کم می کند
منظور امام(ع) از سبکبار بودن، کم کردن تعلقات دنیوی است، آیت الله جوادی آملی یکی از مهمترین روشهای کاهش تعلقات دنیوی را اخلاق می داند. ایشان می فرمایند: اخلاق سهم تعیین‌کننده در دو چیز دارد: یکی اینکه به انسان می‌فهماند از خدا چه بخواهد یکی اینکه به انسان می‌فهماند چطور بخواهد. گفتند چیزی بخواهید که بماند و می‌ماند و با شماست و شما را یاری می‌کند و همراهی می‌کند. برخی از امور است که ما آنرا رها می‌کنیم آن ما را رها نمی‌کند همین تعلقات مالی است معنای مرگ این نیست که آن پزشک معالج گواهی دفن بدهد این یک مرگ طبی است که انسان را دفن می‌کنند معنای مرگ، انتقال از دنیا به برزخ است ولی این انتقال کار آسانی نیست.
هر کسی به آسانی وارد برزخ نمی‌شود، اینکه می‌گویند سَکَرات الموت فشار جان دادن ناظر به همین بخش است.
مشکل ما در حال مرگ این است که ما این مواد را رها می‌کنیم ولی تعلق به این مواد ما را رها نمی‌کند درد ما از اینجا شروع می‌شود، چرا یک معتاد را گرفتند دردش شروع می‌شود برای اینکه متعلق عادت را از او می‌گیرند (یک) تعلّق همچنان باقی است (دو) تعلق بدون متعلق دردآور است (سه). ما که می‌میریم همه مواد را از ما می‌گیرند (یک) تعلق مانده است (دو) تعلق بدون متعلَّق، فشارآور و دردآور است این همان فشار جان دادن است (سه)

لوازم زندگی زینت شما نیستند
اخلاق کاری که می‌کند می‌گوید آنچه جزء لوازم زندگی است تهیه کن ولی متعلق به آنها نباش آنها را به دل راه نده آنها زینت شما نیستند کل آنچه در زمین است زینت زمین است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾[1] نه «لکم» اگر باغ است اگر راغ است و اگر خانه است و اگر فرش است و اگر اتومبیل است همه اینها زینةالأرض است نه زینةالإنسان ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ نه «لکم» آنکه در سورهٴ مبارکه حجرات است مشخص کرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[2]

این زینت جان شماست جمال جان شماست جلال جان شماست با شما هم هست شما را آبرومند می‌کند پس زینةالأرض مشخص است زینةالسماء هم مشخص شد اگر کسی به این فکر بود که به زیر آورد چرخ نیلوفری را بر فرض با سفینه‌ها وارد کرات دیگر شد این ستاره‌ها را هم تسخیر کرد باز زینت انسان این ستاره و شمس و قمر نیست فرمود: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾[3] اینها زینةالسماء هستند نه زینةالانسان، زینت انسان همان حقیقتِ ادراک و علم و معرفت و ایمان است که با اوست ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ اخلاق این چیزها را به آدم می‌فهماند آدم راحت زندگی می‌کند .

 نظر دهید »

توصیف پرهیزکاران

16 مهر 1396 توسط مژگان مسعودي مقدم

توصیف پرهیزکاران
(خُشوعا فی عِبادَتِه) متقین و وارستگان کسانی هستند که در عبادتشان در پپشگاه ربوبی و الهی خاضع و خاشع و فروتن هستند .
از چه راه انسان می تواند به خشوع دست یابد و قلبش خاشع شود و در مقابل قساوت و سفتی ، خشوع را در درون خودش را ه بدهد .
1. خودشناسی
مهم ترین اصل این است که انسان خودش را بشناسد .( مَن عَرَفَه نَفسَه فَقَد عَرَفَه رَبَّه ) کسی که خودش را بشناسد خدایش را می شناسد . البته این شناخت نسبی است به هر مقدار که وجود خودمان را ( به تعبیر علامه حسن زاده آملی : فهمیده ورق بزنیم ) فهمیده ورق زدیم به همان اندازه معرفت به حق پیدا می کنیم .
امیربیان علی علیه السلام در حکمتی از حکمت های نهج البلاغه می فرمایند : (رحم الله امراً من عین و فی عین و الی عین ) خدا رحمت کند آن انسانی را که بداند در کجاست ، از کجا آمد و به کجا خواهد رفت . ما باید این را به عنوان یک اصل قرار دهیم که معرفت به خودمان معرفت به الله است . اگر این سه نکته جناب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را انسان فهمیده ورق بزند معرفت پیدا می کند امام اگر خدای ناخواسته از روی خودخواهی ها و القائات دیگران خودش را ببازد ، به مقام و جایگاهش ، به موقعیت اجتماعی ، مال و ثروت، زیبایی و به قدرت و شهرتش بنازد او را بیچاره خواهد کرد و حتی تا آنجایی می رسد که می گوید انا ربکم الاعلی . من خدای برتر شما هستم. و سعی می کند تا دیگران را به بردگی و ذلت بکشد . لذا اگر انسان تزکیه نشده باشد گاهی به زبان خشوع می کند وتواضع می کند امام در درون باور ندارد . پس خودشناسی به حق شناسی و معرفت تبدیل می شود . و این امر باعث حصول خشوع و خضوع انسان در مقابل پروردگار می شود .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت 419 نهج البلاغه که یک جمله زیبا و بسیار تکان دهنده است می فرمایند : مِسکین ابن آدمُ مَکتومُ الاَجَلِ ، مَکنُونُ العِلَلِ ، مَحفُوظُ العَمَل ، تولِمُهُ البَقَّه ، وَ تُقتِلُهُ الشَّرقَهُ و تَنتَنهُ العَرقَهُ ، بیچاره فرزند آدم ! اجلش پنهان ، بیماری هایش پوشیده ، اعمالش همه نوشته شده ، پشه ای او را آزار می دهد ، جرعه ای گلو گیرش شده ، او را از پای در آورد و عرق کردنی او را بد بو می کند .
ما که نمی دانیم تا چه وقت زنده هستیم چرا باید بلند پروازی کنیم .2. بیماری هایش هم پوشیده است ، خیلی از افراد سرحال و سالم هستند پس از مدتی به طور ناگهانی متوجه می شوند که یک تومور مغزی در سرشان وجود دارد و ظرف شش ماه هم از دنیا می رود . 3. بعد از به تکلیف رسیدن انسان ، فرشتگان الهی رقیب و عتید مانند یک مامور به طور 24 ساعته بالای سرشان تمام حرکتشان را ثبت و ضبط می کنند(حتی در روایت داریم که چراغ و یا شمعی را که فوت می کنیم هم ضبط می شود) به خصوص از 40 سالگی به بعد شدت بیشتری دارد .
حال توی انسان به چه چیزی فکر می کنی ، حتی نیش یک پشه هم بدنت را بدرد می آورد و تو را به زحمت می اندازد ، روزی بهلول نزد هارون الرشید بود ، مگسی در اتاق هارون الرشید به این طرف و آن طرف می رفت و پس روی بینی هارون الرشید می نشست و بعداز مدتی روی ابروی او فرود می آمد و سپس با عکس العمل هارون الرشید فرار می کرد به طوری که عصبانی شد و گفت خدا این مگس را برای چه خلق کرد ؟ بهلول عاقل که نظاره گر بود گفت : برای اینکه تو ظالم را به عجز در بیاورد . به چه چیز می نازی ؟ حال همین پشه ، خواب را از انسان می رباید . گاهی یک لقمه غذا در گلوی انسان گیر می کند و به جای اینکه از حلقوم وارد معده شود ، وارد نای که محل جریان هوا است می شود و او را خفه و سپس می کشد . تو که اینقدر قدرت نداری و یک لقمه غذا یا یک جرعه آب ترا می کشد به چه چیز خود می نازی ؟ لذا حضرت علی (علیه السلام) فرمودند : من و شما به خدا نیازمندیم و باید به خدا توجه کنیم .
2- بیرون آمدن از غفلت
وقتی که انسان فهمید این جهان را خالقی است و همه این امور را با تدبیر خودش اداره می کند ، از آن کهکشان ها و افلاک گرفته تا حرکت زمین و سایر ستارگان ، با این وصف خدا( یُحَبُّ المُحسِنین ) است . و همین امر باعث می شود تا انسان در مقابل این خداوند عظیم خاضع و خاشع شود . هر چه معرفت بیشتر ادب بشتر می شود . لذا ادب امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مقابل خدا کجا و ادب ما در مقابل خدا کجا !!! برخورد حضرت امام سجاد (علیه السلام) با خدا کجا و برخورد ما با خدا کجا .
3- جهان شناسی
خداوند هیچ چیزی را باطل خلق نکرد . انسان به اندام خودش نگاه کند اگر چشم زیر پا بود چه می شد ؟ اگر بینی زیر پا بود چه می شد ؟ و یا چینشی که در این نظام هستی مانند ماه ، کرات ، آفتاب و سایر سیارات دیگری که وجود دارند را ببینید . شیخ الرییس بوعلی سینا بیش از هزار سال پیش در همه رشته های به خصوص در طب مهارت خاصی داشت ، وقتی هر عضوی از اعضای بدن را تشریح می کرد در مقابل عظمت پرودگار تجلیل و کرنش می کرد و می گفت جَلَّت عظمتک ، این چه قدرت و عظمتی است که این چنین کهکشان ، ستارگان و افلاک را می گرداند ، این تدبیر دست چه کسی است ؟! و وقتی انسان بفهمد که همه اینها از ناحیه خداوند است در مقابل او خاشع و مودب می شود .
4- مسئولیت شناسی
انسان با توجه به شناخت و آگاهی از سه موضوع (1. خودشناسی 2- بیرون آمدن از غفلت 3- جهان شناسی ) باید خودش را مسئول بداند و در پشگاه این خداوند سبحان سر تعظیم فرود بیاورد و خداوند را تکریم کند ، واجباتش را عمل کند و محرماتش را ترک کند . اسلام یک دین معتدلی است و از افراط و تفریط دور است ، باید صاف بایستیم و هرچه حرام است چشم بپوشیم و هرچه واجب است به او تن بدهیم که این انسان را به سعادت می رساند و باعث می شود تا انسان از غفلت بیرون بیاید .
با آمدن خشوع قلب دیگر قلبٌ قاسیه نیست ، قلب مانند سنگ نمی شود و به یک قلب خاشع در مقابل پروردگار تبدیل می شود .

 نظر دهید »

نکات شنیدنی

15 مهر 1396 توسط مژگان مسعودي مقدم


 

25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)

امام صادق علیه السلام فرمودند:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ : بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة:و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.

 4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

برگ عیشی به گور خویش فرست        کس نیارد ز پس، تو پیش فرست

6- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة: و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

7- و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش: و رقت (نرمی) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.

8- و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ: و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

9- و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة: و (آسانی) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

10- و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل: و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.

11- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال: و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.

12- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی: و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.

13- و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله: و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.

14- و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال: و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.

15- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر:و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.

16- و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم: و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.

17- و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع: و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکار یافتم .

18- و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد: و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.

19- و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع: برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.

20- و طلبت العز، فوجدته فی الصدق: و عزت (ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.

21- و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم: و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.

22- و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة: و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

قناعت توانگر کند مرد را          خبر کن حریص جهانگرد را

23- و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن: و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.

24- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق: و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.

25- و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین: و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.

منبع: مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح

برگرفته شده از menbar1.blog.ir

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • ...
  • 100
  • ...
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آرامش خدایی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس