آرامش خدایی

  • خانه 

بغض واژه ها در اربعین بی حسینی

06 آبان 1396 توسط مژگان مسعودي مقدم

یک اربعین گذشت زداغ پدر چه سخت
بااشک وآه ومویهءشب تا سحر چه سخت
یک اربعین چکید به دامان حسرتم
از دید اشک همره خونِ جگر چه سخت

یک اربعین فراق و دلِ دخترش شده
در خاطرات بی کسی اش، دربه درچه سخت
یک اربعین عمامهٔ خونین ،گرفته ام
با روسریِ سوخته ازدر، به بر چه سخت

یک شمع هم نسوخت سر قبرمخفی اش
خورشید میگریست در آن دور و بر چه سخت
سی سال در سکوت فقط ریخت در خودش
ُبُغضی که میکشید به جانش، شرر چه سخت

از استخوان در گلو و خار بین چشم
قدری به چاه گفت و به چندین نفر چه سخت
از راز چشم کاسهٔ خونش، امیر شهر
حتی نخواست نسیم شود باخبر چه سخت
صد کوه غم به سینه،تلمبار دارم و
ریزم ز کوفه خاک یتیمی به سر چه سخت

میخواست کم کُند،غم بی مادری ز من
دورم گرفته بود پرش،بیشتر چه سخت
رفت و به شهر مادری خویش میروم
نگذاشت کوفه چاره مرا ،جز سفر چه سخت
راضی شدم به دیدن دیوار ومیخ در
دیدار کوچه هست برایم اگرچه سخت

از کوفه زودتر ببریدم، که آمده
یک سر به روی نیزه مرا، در نظر چه سخت

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آرامش خدایی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس