ضرب المثل های عربی
ضرب المثل های عربی
اتق شَر مِن اَحسنت اِلیه
ترجمه: «از زیان و آسیب آنکه بدو نیکویی کردهای پرهیز کن.» امثال و حکم - دهخدا
تمثیل: «گفت حق است این ولی ای سیبویه// اتق شر من احسنت الیه» جلالالدین محمد بلخی
مشابه: «سزای نیکی بدی است.»
مشابه: «با هرکه دوستی خود اظهار میکنم// خوابیدهدشمنی است که بیدار میکنم»
اتقوا مِن غَضَب الحَلیم
ترجمه: «از خشم بردباران پرهیز کنید.»
مترادف: «از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر بتو دارد»
تمثیل: «بگاه صلح سبکروحتر زحلم شجاع// بهروز حرب گرانمایهتر زخشم حلیم»
اَحسَنالشعر، یا اعذبالشعر اکذبه
ترجمه: «شعر هرچه بهدروغ نزدیکتر زیباتر»
تمثل: «در شعر مپیچ و در فن او// چون اکذب اوست احسن او» نظامی
أَحْسِنْ إلی الناس تستعبد قلوبهم
اُحْسِن اٍلی مِن اساء
ترجمه: «با آنکه بدی کرده نکویی میکن» امثال و حکم - دهخدا
مشابه: «بَدانرا نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیکروزند» سعدی
تمثل: «بدی را بدی سهل باشد جزا// اگر مردی احسن الی من اسا» سعدی
أحضر الناس جوابا من لم یغضب
احفر بئرا وَطُمَّ بئرا ولا تُعَطِّلْ أجیرا
احفظ قرشک الأبیض لیومک الأسود
أحکم من لقمان
أحمد البلاغة الصمت حین لا یَحْسُنُ الکلام
احمق من هبنقه
ترجمه: «احمقتر از هبنقه»
شرح: هبنقه از حمقای مشهور عرب است که وقتی گردنبندی بهخود آویخت. پرسیدند: این تورا بهچهکار است؟ گفت: تا با دیگران عوض نشوم.»
إذازل العالِمُ زل بزلته العالَمٌ
ترجمه: «پایلغز دانشمندان پایلغز جهان است» امثال و حکم - دهخدا
مشابه: «هرچه بگندد نمکش می زنند// وای بهوقتی که بگندد نمک»
إذا ساء فعل المرء ساءت ظنونه
ترجمه: «تبهکاران بدگمان باشند» امثال و حکم - دهخدا
بئس الشعار الحسد
الباب الذی یأتیک بالریح سده واسترح
باب النجار مخَلَّع
باع کرمه واشترى معصرة
بالأرض ولدتک أمک
بالتأنی تُدْرَکُ الفُرَصُ
بالرفاء والبنین
البخیل عظیم الرواق صغیر الأخلاق
التأنی من الرحمن والعجلة من الشیطان
ترجمه: «آهستگی از خدا و شتاب از اهریمن است.»
مترادف فارسی: «شتاب است دیو و فرشته درنگ (خوی کبک صلح و خوی باز جنگ…)» ادیب پیشاوری
مترادف فارسی: «شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است» فردوسی
التَّحَسُّنُ خیر من الْحُسْنِ
التجارب لیست لها نهایة والمرء منها فی زیادة
التجربة العلم الکبیر
ترجمه: «تجربه بزرگترین دانش است.»
إنّ البــُغاثَ بأرضننا یستنسرُ ( پرنده ضعیف و مرده خوار در سرزمین ما کرکس می شود )
أعمی یُدلــّسُ نفســَه فی العُور ( نابینایی است که خویشتن را بین یک چشم ها فریب می دهد)
أسدٌ علیّ و فی الحروب نعامة ( بر من همچون شیر است در حالی که در جنگها ( از ترس ) چون شتر مرغ است )
لقد ذَلّ مَن بالت علیه الثعالبُ ( خوار شد آنکه بر سرش روبهان ادرار کنند )
عند الرهان تعرف السوابق ( هنگام شرط بندی اسبهای برنده و سبقت گیرنده شناخته می شوند )
الید الواحده لا تصفّق (یک دست صدا ندارد)
وهب الأمیر ما لا یملک (از کیسة خلیفه میبخشد)
و للناس فیما یعشقون مذاهب (سلیقهها یکنواخت نیست)
هل یصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوی باز نیاید)
من یمدح العروس إلّا أهلها (هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است)
من کثر کلامه کثر ملامه (پرگو خطاگوست)