چرا از مرگ می هراسیم ؟
چرا همه از مرگ می ترسند
«مرگ» واژه ایست که کمتر کسی با شنیدن آن لحظه ای توقف نمی کند و به آن نمی اندیشد! راستی شما چطور درباره مرگ می اندیشید؟ آیا منتظر آن هستید؟ شاید از آن می ترسید! آیا تاکنون درباره «مرگ آگاهی» چیزی شنیده اید؟ این نوشتار می کوشد به موضوع مهمی چون مرگ به عنوان یک امر اجتناب ناپذیر پرداخته و زوایای گوناگون آن را از منظری نو مورد بررسی قرار دهد.
هراس از مرگ
مردمااین روزگار سخت از مرگ می ترسند و شنیدن سخنانی درباره آن برایشان دشوار است. اما حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.
اما چرا هراس از مرگ وجود دارد و آدمی می ترسد با این امر اجتناب ناپذیر مواجه شود؟ واقعیت آن است که عواطف انسانها از محبت و نفرت گرفته تا ترس و خشم همگی بر اساس دیدگاه و تفکر آنها نسبت به موضوعات گوناگون ایجاد می شوند.
به عبارت واضح تر احساساتی چون ترس ناشی از اندیشه آدمی درباره آن امر است و انسانها معمولا از چیزهایی که برایشان ناشناخته است می ترسند! ترس کودکان از تاریکی شب و یا وحشت از دیو و غول همگی به دلیل ناشناخته بودن آنهاست.
مردمان از مرگ می ترسند زیرا این پدیده را نمی شناسند و مرگ هراسی بیماری شایع روزگار ماست! چون ما مرگ را نمی شناسیم. پس از آن غول بی شاخ و دمی می سازیم که ما را به ورطه فنا و نابودی خواهد کشاند و ما نمی خواهیم فنا و نابود شویم. پس از آن می هراسیم!
اما اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد. به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم: دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند
مرگ نزدیک است…
اما حقیقت آن است که با همه هراس از مرگ، او به ما نزدیک است و نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. این بیان نورانی از امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) است. اگر کمی بیندیشیم درمی یابیم که زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛
عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم. حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند:
خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوة الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.پس باید دیدگاهمان را درباره آن تغییر دهیم تا پذیرای آن باشیم و همواره برای آن آماده! تعجب نکنید!
پیشوایان ما از این هم فراتر رفته اند! آنها فقط آماده برای مرگ نبودند بلکه منتظر آن هم بودند! نه اشتباه نکنید آنها از همه مردمان هم بهتر زندگی می کردند و به واسطه مرگ آگاهی که داشتند دیدگاهشان درباره مرگ با ما بسیار متفاوت بود!